درباره وبلاگ


باسلام خدمت شما بازدیدکنندگان گرانقدر. ازاینکه وبلاگ من را برای تحقیق و مقاله های خود انتخاب کرده اید ممنونم. لطفا برای دسترسی راحتر به مطالب به بخش موضوعات مراجعه فرمایید. برای اطلاع اززمان بروز شدن وبلاگ به خبرنامه ان مراجعه فرمایید تا علاوه بر آن مطالبی برای شماارسال گردد که در وبلاگ منتشر نمیشود. لطفا برای بهبود کار ما و امیدوار کردن ما برای ادامه کار نظر ارسال فرمایید. باتشکر-امیررضا قربانی،مدیریت وبلاگ تحقیق ها
آرشيو وبلاگ



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 10357
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1





ابزار پرش به بالا ............................... ---------------------- ------------------------- ------------------------------ ................................. ...............
تحقیق ومقاله
هرآنچه می خواهید

 

چرا گاهی دعای ما مستجاب نمی‌شود؟
دلایل استجابت نشدن دعا, سایت مذهبی, احکام مستحبی

 چرا گاهی دعای ما مستجاب نمی‌شود؟

وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُۆْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (البقرة/186)‏و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزدیکم؛ دعاى نیایشگر را آنگاه که مرا مى‏ خواند پاسخ مى‏ گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد که به رشد رسند.

 برخى افراد از رسول خدا صلى الله علیه وآله مى‏ پرسیدند: خدا را چگونه بخوانیم؟ آیا خدا به ما نزدیک است که او را آهسته بخوانیم و یا اینکه دور است که با فریاد بخوانیم؟! این آیه در پاسخ آنان نازل شد.دعا کننده، آنچنان مورد محبّت پروردگار قرار دارد که در این آیه، هفت مرتبه خداوند تعبیر خودم را براى لطف به او به‌کار برده است: اگر بندگان خودم درباره خودم پرسیدند، به آنان بگو: من خودم به آنان نزدیک هستم وهرگاه خودم را بخوانند، خودم دعاهاى آنان را مستجاب مى‏ کنم، پس به خودم ایمان بیاورند ودعوت خودم را اجابت کنند. این ارتباط محبّت‏آمیز در صورتى است که انسان بخواهد با خداوند مناجات کند.دعا کردن، همراه وهمرنگ شدن با کلّ هستى است. طبق آیات قرآن، تمام هستى در تسبیح و قنوت هستند؛ «کلّ له قانتون»( بقره، 116.) و تمام موجودات به درگاه او اظهار نیاز دارند؛ «یَسئله مَن فى السموات والارض»( الرحمن، 29.) پس ما نیز از او درخواست کنیم تا وصله ‏ ناهمگون هستى نباشیم.

 قرآن درباره دعا سفارشاتى دارد، از آن جمله:

1- دعا و درخواست باید خالصانه باشد. «فادعوا اللّه مخلصین له الدین»( غافر، 14.)

2- با ترس و امید همراه باشد. «وادعوه خوفاً وطمعاً»( اعراف، 56)

3- با عشق و رغبت و ترس توأم باشد. «یدعوننا رغباً و رهباً»( انبیاء، 90)

4- با تضرّع و در پنهانى صورت بگیرد. «ادعوا ربکم تضرعاً و خفیة»(‌اعراف، 55)

5– با ندا و خواندنى مخفى همراه باشد. «اذ نادى ربّه نداء خفیاً»( مریم، 3)در اصول کافى، صدها حدیث در اهمیّت، نقش وآداب دعا، توجّه واصرار وذکر حاجت‏ها هنگام دعا ودعاى دسته جمعى وایمان به استجابت آن آمده است.( کافى، ج‏2، کتاب الدعا)چرا گاهى دعاى ما مستجاب نمى‏ شود؟عدم استجابت دعاى ما به خاطر شرک یا جهل ماست.

در تفسیر المیزان مى‏ خوانیم که خداوند در این آیه مى‏ فرماید: «اجیب دعوة الداع اذا دعان» خودم اجابت مى‏ کنم دعا کننده‏ اى را که فقط مرا بخواند و با اخلاص تمام، از من طلب خیر کند. پس اگر دعا مستجاب نشد، یا به جهت آن است که ما از خداوند خیر نخواسته‏ ایم، و در واقع براى ما شرّ بوده و یا اگر واقعاً خیر بوده، خالصانه و صادقانه از خداوند درخواست نکرده ‏ایم و همراه با استمداد از غیر بوده است. و یا اینکه استجابت درخواست ما، به مصلحت ما نباشد که به فرموده روایات، در این صورت به جاى آن بلایى از ما دور مى‏ شود و یا براى آینده ما یا نسل ما ذخیره مى‏ شود و یا در آخرت جبران مى‏ گردد.در اصول کافى مى‏ خوانیم: کسى که غذاى حرام بخورد، یا امر به معروف ونهى از منکر نکند ویا از سر غفلت وبى‏ اعتنایى دعا کند، دعایش مستجاب نمى‏ گردد.

معناى دعا، ترک کسب و کار نیست، بلکه توکّل به خداوند همراه با تلاش است. لذا در حدیث مى‏ خوانیم: دعاى بیکار مستجاب نمى‏ شود.شاید قرار گرفتن آیه‏ دعا در میان آیات روزه به خاطر تناسب بیشترى است که ماه خدا با دعا دارد.با اینکه کارهاى خداوند قانونمند و براساس عوامل و سنّت‌‏هاى ثابت است، پس دعا چه نقشى دارد؟همانگونه که انسان در سفر، حکم نماز و روزه‏ اش غیر از انسان در وطن است، انسان دعا کننده با انسان غافل از خدا متفاوت است و سنّت خداوند لطف به اوّلى است، نه دوّمى. آرى، دعا و گفت‌وگو با خداوند، ظرفیّت انسان را براى دریافت الطاف الهى بیشتر مى‏‌کند. همانگونه که توسل و زیارت اولیاى خدا، شرایط انسان را عوض مى‏‌کند. چنانکه اگر کودکى همراه پدر به مهمانى رود، دریافت محبّتش بیش از آن خواهد بود که تنها برود. بنابراین دعا، زیارت و توسل، سبب تغییر شرایط است، نه برهم‏ زدن سنّت‏ هاى قطعى الهى.

آداب دعا از زبان آیت الله نخودکی
کسی که دست به دعا برمی دارد باید که به خداوند و حصول حاجت خود از سوی پروردگار عالم حسن‌ظن داشته باشد و با تمام وجود و از عمق قلب خویش دعا کند. عارف گرانقدر، حضرت آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی درباره شرایط دعا کردن می‌گوید: «بدان ای عزیز که دعا را نیز چون امور دیگر آدابی است که با رعایت آن به استجابت نزدیک‌تر می‌شود. طهارت بدن از حدث و خبث و استعمال بوی خوش و تشرف به مساجد و بقاع متبرکه دعا را به استجابت می‌رساند. نیز دادن صدقه به محتاجان و توجه به خانه خدا از آداب دیگر دعاست. کسی که دست به دعا برمی دارد باید که به خداوند و حصول حاجت خود از سوی پروردگار عالم حسن ظن داشته باشد و با تمام وجود و از عمق قلب خویش دعا کند.به وسیله روزه اندرون از حرام خالی دارد و توبه از گناهان را تجدید کند و در دعا اصرار ورزد و حاجت خویش به زبان بازگوید و با خشوع و گریه نیاز به درگاه بی نیاز برد و حاجت برادران اهل ایمان را مقدم دارد و دعای خود را با اسمای اعظم الهی همراه کند و از مدح و ثنای پروردگار خود فرونگذارد و در آغاز و انجام دعای خود بر محمد(صلی الله علیه وآله) و دودمانش صلوات و درود فرستد.



 

آيا طوفان نوح همه عالم را فراگرفته يا تنها ديار حضرت نوح را؟

حضرت نوح,طوفان نوح

آيا طوفان نوح همه عالم را فراگرفته يا تنها ديار حضرت نوح را؟
پاسخ :
پيش از ورود به جواب سؤال لازم به ذكر است همچنان كه از آيات قرآن فهميده مي‌شود و نيز از كلمه قوم نوح مردمي كه حضرت نوح به سوي آنها مبعوث شد مردمي محدود بودند و در منطقه محدودي كه به احتمال قوي در محدوده عراق فعلي بوده، زندگي مي‌كردند و با توجه به ظاهر آيات قرآن و روايات اين مردم تنها مردم روي زمين در آن روز بودند، ‌يعني مردم روي زمين فقط در اين نقطه سكونت داشتند.

چنان كه در رواياتي آمده كه بعد از فروكش كردن طوفان، فرزندان حضرت نوح به سرزمين‌هاي مختلف پراكنده شدند و اقوام روي زمين از آنها پديد آمدند.[1]

از اين رو در تاريخ از اقوام سامي و حامي سخن به ميان آمده كه حام و سام از فرزندان حضرت نوح بودند، با توجه به آيات قرآن كريم كه در آنها هيچ تصريحي به فراگير بودن طوفان نوح بر تمام نقاط زمين وجود ندارد، بلكه در آنها كلمه مطلق ارض آمده كه به طور عادي بر سرزمين زندگي قوم نوح حمل مي‌شود و قرينه نيز بر اين معنا وجود ندارد؛ چنان كه خداي تعالي از قول نوح مي‌فرمايد:

«رب لاتذر علي الارض من الكافرين ديّاراً»؛ كه بار خدايا در روي زمين از كافران كسي را باقي نگذار. با توجه به زندگي نوح در آن سرزمين و زندگي كافران در آنجا به معناي آن سرزمين خاص گرفته مي‌شود.
اگر چه در روايتي آمده است كه طوفان نوح تمام زمين را گرفته مگر خانه كعبه.[2]

اين را نيز مي‌توان بر همان سرزمين زندگي قوم نوح و سرزمين‌هاي مجاور معنا كرد. زيرا بر اساس آيه قرآن كه مي‌فرمايد نوح از هر كدام از حيوانات يك جفت را در كشتي جاي داد،[3] نمي‌تواند شامل همه حيوانات روي زمين باشد؛ زيرا در روي زمين هزاران نوع از حيوانات زندگي مي‌كنند.

و جاي دادن آنها در يك كشتي امكان پذير نمي‌باشد. و نيز در داستان حضرت نوح چه در قرآن و روايات تصريحي به اينكه ايشان از هر نوع حيوان در كشتي آورده باشد به چشم نمي‌خورد بلكه بيشتر سخن از حيواناتي به ميان آمده كه در سرزمين‌هاي خاور ميانه زندگي مي‌كردند و مردم آنها را مي‌شناختند.[4] بدين ترتيب مي‌توان گفت كه به احتمال زياد طوفان نوح مربوط به سرزمين زندگي قوم نوح و سرزمين‌هاي مجاور آن مي‌شده است.



 

چرا مردم از ائمه حاجت می‌خواهند؟

حاجت خواستن,بر آورده شدن حاجت

اگر شیعه به ائمه متوسل می‌شوند و از ایشان چیزی طلب می‌نمایند، از این جهت است که ائمه حجّت خدا بوده و وسیله و واسطه بین خلق و خدای تعالی می‌باشند.

 حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی در پاسخ به این پرسش که آیا توسّل به اهل بیت و حاجت خواستن از ایشان با اینکه همه‌ی امور در دست خداست منافات ندارد؟ پس چرا مردم از ائمه حاجت می‌خواهند؟ ،بیان داشت:

مسأله‌ی توسل یکی از مباحث بسیار عمیق در فرهنگ اسلام است و توضیح آن نیاز به بحث فراوانی دارد، ولی مختصراً به نکاتی اشاره می‌نمائیم اگر شیعه به ائمه متوسل می‌شوند و از ایشان چیزی طلب می‌نمایند، از این جهت است که ائمه حجّت خدا بوده و وسیله و واسطه بین خلق و خدای تعالی می‌باشند و هر عطایی که از ایشان برسد به اذن خدای تعالی و فضل اوست خدای تعالی در سوره‌ی مائده آیه‌ی 35 می‌فرماید «وابتغوا الیه الوسیلة» برای تقرب به خدا وسیله‌ای بجویید.

و از ما خواسته است که در مقام در خواست از او وسیله و واسطه‌ای قرار دهیم و بهترین واسطه و وسیله همان کسانی هستند که خدای تعالی ایشان را حجت قرار داده و در بالاترین درجات قرب قرار داشته و مقرب ترین و نزدیک ترین مخلوقات به خدای تعالی می‌باشند، لذا در دعای توسل اهل بیت: را شفیع خود در درگاه خدا قرار داده و به واسطه‌ی ایشان به خدای تعالی رو می‌نمائیم.

آنچه از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود این است که انبیاء بزرگ الهی: نیز به اذن خدای تعالی به روا نمودن حاجات مردم اقدام نموده و به اذن خدای تعالی اموری را که از عهده‌ی انسان‌ها خارج است انجام می‌دادند، و این مطلب نه تنها شرک نیست بلکه عین توحید است، چرا که تمام این افعال به اذن الهی و دستور او صورت می‌گیرد

لذا در قرآن کریم سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 49 آمده است که حضرت عیسی: فرمودند «انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابرئ الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله آیا می‌توان حضرت عیسی7 را به شرک متهم نمود؟

از آنجا که به نصّ قرآن حضرت عیسی7 مردگان را به اذن خدای تعالی زنده می‌نماید و این مطلب شرک نمی‌باشد انجام این امور از اوصیاء پیامبران: و اولیاء الهی نیز شرک نبوده و عین توحید می‌باشد.



 

مقاله در مورد نماز

تحقيق در مورد نماز, مقاله در مورد نماز, مقاله نماز

مقاله در مورد نماز

 

چرا باید نماز بخوانیم؟چرا بايد خدا را عبادت كنيم؟ و چرا اين عبادت حتما بايد بصورت نماز باشد؟ مگر نماز چه ويژگي‌هايي دارد؟

 

نماز و اسرار تربيتي آن


• نماز موجب ياد خداست:

ياد خدا بهترين وسيله براي خويشتن داري و كنترل غرايز سركش و جلوگيري از روح طغيان است. «نمازگزار» همواره به ياد خدا مي‏باشد، خدايي كه از تمام كارهاي كوچك و بزرگ ما آگاه است، خدايي كه از آنچه در زواياي روان ما وجود دارد و يا از انديشه ما مي‏گذارد، مطلع و باخبر است و كمترين اثر ياد خدا اين است كه به خودكامگي انسان و هوسهاي وي اعتدال مي‏بخشد، چنان كه غفلت از ياد خدا و بي خبري از پاداشها و كيفرهاي او، موجب تيرگي عقل و خرد و كم فروغي آن مي‏شود.

 

انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و كردار خود نمي‏انديشد و براي ارضاي تمايلات و غرايز سركش خود حد و مرزي را نمي‏شناسد و اين نماز است كه او را در شبانه روز پنج بار به ياد خدا مي‏اندازد و تيرگي غفلت را از روح و روانش پاك مي‏سازد.

 

به راستي، انسان كه پايه حكومت غرايز در كانون وجود او مستحكم است، بهترين راه براي كنترل غرايز و خواستهاي مرزنشناس او همان ياد خدا، ياد كيفرهاي خطاكاران و حسابهاي دقيق و اشتباه‏ناپذير آن مي‏باشد. از اين نظر قرآن يكي از اسرار نماز را ياد خدا معرفي مي‏كند: «اقم الصلوة لذكري؛ نماز را براي ياد من بپادار!» (1)

 

• دوري از گناه:

نمازگزار ناچار است كه براي صحت و قبولي نماز خود از بسياري از گناهان اجتناب ورزد؛ مثلا، يكي از شرايط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسايلي است كه درآن به كار مي‏رود، مانند آب وضو و غسل، جامه‏اي كه با آن نماز مي‏گزارد و مكان نمازگزار، اين موضوع سبب مي‏شود كه گرد حرام نرود و در كار و كسب خود از هر نوع حرام اجتناب نمايد؛ زيرا بسيار مشكل است كه يك فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقيد شود و در موارد ديگر بي پروا باشد.

گويا آيه زير به همين نكته اشاره مي‏كند و مي‏فرمايد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشأ و المنكر؛ كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه باز مي‏دارد.» (2)

 

بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد كه شرط قبولي نماز در پيشگاه خداوند اين است كه نمازگزار زكات و حقوق مستمندان را بپردازد؛ غيبت نكند؛ از تكبر و حسد بپرهيزد؛ از مشروبات الكلي اجتناب نمايد و با حضور قلب و توجه و نيت پاك به درگاه خدا رو آورد و به اين ترتيب نمازگزار حقيقي ناگزير است تمام اين امور را رعايت كند. روي همين جهات، پيامبر گرامي ما(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) مي‏فرمايد: نماز چون نهر آب صافي است كه انسان خود را در آن شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و كثيف نمي‏شود. همچنين كسي كه در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواندو قلب خود را در اين چشمه صاف معنوي شست و شو دهد، هرگز آلودگي گناه بر دل و جان او نمي‏نشيند.

 

آثار فردي و تربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست؛ ولي اين نمونه  مي‏تواند نشانه كوچكي از اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.

 

• نظافت و بهداشت:

از آنجا كه نمازگزار در برخي از مواقع همه بدن را بايد به عنوان «غسل» بشويد و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگيرد و پيش از غسل و وضو تمام بدن خود را از هر نوع كثافت و آلودگي پاك سازد؛ ناچار يك فرد تميز و نظيف خواهد بود. از اين نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت كه يك امر حياتي است كمك مي‏كند.

 

• انضباط و وقت‏ شناسي:

نمازهاي اسلامي هر كدام براي خود وقت مخصوص و معيني دارد و فرد نمازگزار بايد نمازهاي خود را در آن اوقات بخواند، لذا اين عبادت اسلامي به انضباط و وقت‏شناسي كمك مؤثري مي‏كند.

 

بالاخص كه نمازگزار بايد براي اداي فريضه صبح پيش از طلوع آفتاب از خواب برخيزد، طبعا يك چنين فردي گذشته از اين كه از هواي پاك و نسيم صبحگاهان استفاده مي‏نمايد، به موقع فعاليتهاي مثبت زندگي را آغاز مي‏كند.

 

آثار فردي و تربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست؛ ولي اين نمونه مي‏تواند نشانه اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.



 


جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف در سال  520 - 536 ق- در نجه یکی از شهر های باستانی آذربایجان چشم به جهان گشود.
در کودکی پدر و بعد از آن مادر را از دست داد و سالها  به تنهایی زیست. در جوانی هیچگاه از گنجه بیرون نرفت ، همانجا درس خواند و با تلاشی پیگیر علوم  زمان خود را فرا گرفت، زبانهای آذری ، فارسی ، عربی و پهلوی را به خوبی میدانست
نظامی مانند اغلب اساتید باستان از تمام علوم عقلی و نقلی بهره‌مند و در علوم ادبی و عربی کامل عیار و در وادی عرفان و سیر و سلوک راهنمای بزرگ و در عقاید و اخلاق ستوده پایبند و استوار و سرمشق فرزندان بشر بوده و در فنون حکمت از طبیعی و الهی و ریاضی دست داشته‌است.
زندگی شاعر به خلاف شاعران ستایشگر که دایم در کاخ ای امیران و پادشاهان ملازم آستان بودند آرام و بی ماجرا میگذشت . نظامی از همان دوران جوانی به شاعران ستایشگر و سخن آرایان که شرف خود را می فروختتند نفرت عمیقی داشت و می کوشید خود را از زندگی درباری دور نگه دارد نظامی در مخزن الاسرار از برتری هنر خود می گوید و ستایشگری و چاپلوسی را به باد انتقاد میگیرد

 

سیم کشانی که به زر مرده اند
سکه این سیم به زر برده اند
هر ک به زر ، سکه ی چون روز داد 
سنگ ستد در شب افروز داد
لاجرم این قوم که زر میبرند
زیرترند ارچه به بالاترند

 

 

نظامی علاقه چندانی به تصویر کشیدن حادثه های زمان حیات خود ندارد ئ تنها در مسائلی که مستقیما با خلاقیت او  و سرنوشت سروده هاش رابطه دارد توضیحی میدهددر هریک از منظومه هایش پاره هایی به عنوان در احوال خود می آورد . آثار  نظامي  در زمان  حيات  خود  او در دنيا ی شرق آوازه ای همگانی داشت

نظامی سه بار ازدواج کرد. همسر نخستش آفاق، کنیزی بود که فخرالدین بهرامشاه حاکم دربند به عنوان هدیه‌ای برایش فرستاده بود. آفاق اولین و محبوبترین زن نظامی بود. تنها پسر نظامی، محمد از آفاق بود. وقتی نظامی سرودن خسرو و شیرین را به پایان رساند آفاق از دنیا رفت. در آن زمان محمد هفت سال بیشتر نداشت.

نظامی گنجوری در سال  590  - 608 هجری - در زادگاه خويش  شهر گنجه وفات یافت  . در سال‌هاي  اخیر بنای یاد بود شکوه مندی بر سرمزارش ساخته اند

سبک اثار نظامی :

نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد. اگر چه داستان‌سرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانسته‌است شعر تمثیلی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است.

وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین نو و دلپسند و تصویر جزئیات بانیروی تخیل و دقت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته‌است.

با وجود آنکه آثار نظامی از نظر اطناب در سخن و بازی با الفاظ و آوردن اصطلاحات علمی و فلسفی و ترکیبات عربی فراوان و پیچیدگی معانی بعضی از ابیات، قابل خرده گیری است، ولی «محاسن کلام او به قدری است که باید او را یکی از بزرگ‌ترین شعرای ایران نامید و مخصوصاً در فن خود بی همتا و بی نظیر معرفی کرد.

نظامی در بزم سرایی، بزرگ‌ترین شاعر ادبیات فارسی است.

به جرأت می‌توان گفت که او در سرایش لحظه‌های شادکامی بی همتاست، زبانش شیرین است و واژگانش نرم و لطیف، و گفتارش دلنشین. آن گونه که در بازگویی لحظه‌های رزم، نتوانسته از فشار بزم رهایی یابد به اشعار رزم نیز ناخودآگاه رنگ غنایی داده‌است.

آثار نظامي  :

نظامی در تاریخ ادبیات جهان با پنج اثر سترگ خود که روی هم خمسه نامیده مي‌شود شهرت یافته استفاده

 

1- مخزن السرار

مخزن الاسرار در اوایل سال  549 - 566 هجری - سروده شده است این اثر مرکب است از بیست داستان منظوم که جهان بینی اجتماعی و فلسفی شاعر و بینش او را به مسائل حیاتی گوناگون در بر گرفته است . شاعر ، خود به آنه ا مقالت نام داده استفاده

عاریت کس نپذیرفته ام 

 آنچه دلم گفت بگو گفته ام

شعبده یی تازه برانگیختم

هیکلی از قالب نو ریختم

مایه ی درویشی و شاهی دراو

مخزن الاسرار الاهی در او

بر شکر او ننشته مگس

نی مگس او شکر آلود کس

در مخزن الاسرار شاعر پیش از هر چیز به روشن  کردن نقش شعر و شاعر در زندگی میپردازد . به نظر او سخن و مخصوصا سخن مکتوب از موثر ترین عوامل در تکامل اجتماعی و حیات انسان هاست

جنبش اول که قلم برگرفت

حرف نخستین ز سخن در گرفت

پرده ی خلوت چو برانداختند

جلوت اول به سخن ساختند

تا سخن آوازه ی دل در نداد

جان تن آزاده به گل در نداد

به نظر این قلم  و سخن است که دیدگان انسان را میگشاید . به او زندگی میبخشد و راه های تعالی و اعتلای زندگانی را می اموزد . نظامی فراموش نمیکند که شاعری و سخنوری علاوه بر اینکه کار شریف است ، دشوار و پر مسئولیت نیز است و سخن شاعر میباید پر معنا و سرشار باشد 

مخزن الاسرار سبب آوازه و قبول عام یافتن نظامی در همه مشرق زمین شد و داستان سرایی با اندیشه های عمیق فلسفی و اجتماعی که میتوانست رازهای زندگی را در زمینه های گوناگون کشف کند . به تاریخ ادبیات عرضه کرد

 

2- خسرو و شیرین :

نظامی سرودن منظومه خسرو وشیرین را در سال  559 - 576 هجری - به پایان رساند این اثر نه تنها در خلای نظامی بلکه میتوان گفت در ادبیات همه ملل شرق حادثه ای نو بود . خسرو و شیرین داستانی است در باره وسعت قلب انسان و عظمت آرزوهایش و قدرت چیرگی عشق

نظامی در باره منظومه خسرو شیرین  که از نادرترین داستان های بزرگ ادبیات جهان است  چنین می گوید :

مرا چون هاتف دل دید دمساز

بر اورد از رواق همت اواز

که بشتاب ای نظامی زود ، دیر است

فلک به عهد و عالم زود سیر است

بهاری نو بر ار از چشمه نوش

سخن را دست و پایی تازه بر پوش

افسانه خسرو و شیرین ، باروایات گوناگون مدتها در میان ملل مشرق زمین رایج بوده است . شاعر بزرگ فارسی ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه خود هنگام بحث از خسروپرویز از این موضوع سخن گفته و از مهر و محبت میان شیرین و خسرو داستانی ضمنی آورده  این موضوع کار نظامی را که تصمیم گرفته منظومه ایی از دلباختگی های شیرین و خسرو بسازد هم دشوار میکند هم آسان . آسان از آن جهت که دلدادگی شاه ساسانی با شیرین زیبا به هنرمند امکان بی حد میداد تا به تاریخ سرزمین خود اشاراتی ضمنی کند ، کار و زحمت پرثمر و مقدس انسانهای عادی و مسائلی که از دیدگاه آنان مطرح است را به شیوه ای زیبا بیان کند ولی دشوار از آن جهت که فردوسی ، که نظامی او را عمیقا می ستوده پیرامون این موضوع سخن گفته بود و حرفی ناگفته نمانده بود .

خسرو و شیرین افسانه محبت در معنای واقعی کلمه است . اگر صحنه های کوتاه نبر بهرام چوبینه را مستثنا کنیم سراتاسر منظومه پیرامون قصه های عشقی خسروپرویز دور میزند  نظامی قدرت و عظمت  مهر و عشق را در غزل هایی که در جوانی سروده بود و همچنین قطعات گوناگون مخزن الاسرار ترنم کرده است . خسرو وشیرین یاد بود شکوهمندی از دلباختگی است بی جهت نیست که شاعر این افسانه ی محبت را با بیان اجمالی اندیش ی فلسفی خود اغاز می کند

مرا کز عشق برر باید شماری

مبادا تا زیم ز عشق کاری

فلک جز عشق محرابی ندارد

جهان بی خاک عشق آبی ندارد

اگر بی عشق بودی جان عالم

که بودی زنده در دوران عالم

کسی کز عشق خالی شد فسرد ست

گردش صد جان بود ، بی عشق مرده ست

 

منظومه خسرو وشیرین  ، نظامی را در سراسر سرزمین های خاور نزدیک بلند آوازه کرد . حتی در برخی کشورها به عنوان بزرگترین شاعر زمانه ستوده میشد

 چند بیت از مناظره بین خسرو وفرهاد در منظومه خسرو شیرین نظامی

نخست بار گفتش که : ز کجایی ؟

بگفت : از دار ملک اشنایی

بگفت : آنجا به صنعت در چه کوشند ؟

بگفت : اندوه خرند و جان فروشند

بگفتا : جان فروشی در ادب نیست

بگفت : از عشق بازان این عجب نیست

بگفت : از دل شدی عاشق بدینسان ؟

بگفت : از دل تو میگویی ف من از جان

بگفتا : عشق شیرین بر تو چون است ؟

بگفت :  از جان شیرینم فزون است

بگفتا : هرشبش بینی چو مهتاب ؟

بگفت : آری چو خواب اید ف کجا خواب ؟

بگفتا : دل زمهرش کی کنی پاک ؟

بگفت : انگه که باشم خفته در خاک

بگفتا : گر کسش ارد فرا چنگ ؟

بگفت :  آهن خورد ، ور خود بود سنگ

 

3- لیلی و مجنون :

نظامی این اثر را در مدت چهار ماه در شهریور ماه 567 -  584 هجری - به پایان رساند .

لیلی و مجنون ، منظومه یی عاشقانه است  که به درخواست اخستان ، شاه شیروان توسط نظامی سروده شده است .شاعر در مقدمه لیلی و مجنون  وحتی در متن ان حاشیه پردازی های بسیار کرده است و از ستمکاران و ستمدیدگان سخن گفته است و گاه راه اعتراض فرمانروایان را به عدل و داد خوانده است

شاعر قهرمانان منظومه ، قیس و لیلی  را نیز به مثابه ی تمثال هایی با صفات و سجایای نیک انسانی وبرای خوانند دوست داشتنی تصویر کرده است و این دو جوان ناکام را تا مرحله ی تمثال های جاویدان ادبیات جهانی سوق داده است . لیلی و مجنون افسانه محبت است . قیس و لیلی هردو نمونه ی  عشق حقیقی و آزادی اند که قرون وسطا برای همه ی انسان ها ، نا آشنا و غیر عادی بود .

در لیلی و مجنون ، قیس که یک شاعر و اندیشمند است و لیلی نیز هم شاعر و هم دلباخته شعر است . و زبان واسطه بین لیلی و مجنون میشود .

این داستان نخستین بار توسط نظامی به نظم در ام و مثابه یکی از اثار ارزنده جهانی تاثیر شگرفی در ادبیات ملل مشرق زمین داشته است

هر روز که صبح بردمیدی

یوسف رخ مشرقی رسیدی

کردی فلک ترنج پیکر

ریحانی او ترنجی از زر

لیلی ز سر ترنج بازی

کردی ز زنخ ترنج سازی

زان تازه ترنج نو رسیده

نظاره ترنج کف بریده

چون بر کف او ترنج دیدند

از عشق چو نار می‌کفیدند

شد قیس به جلوه‌گاه غنجش

نارنج رخ از غم ترنجش

برده ز دماغ دوستان رنج

خوشبوئی آن ترنج و نارنج

چون یک چندی براین برآمد

افغان ز دو نازنین برآمد

عشق آمد و کرد خانه خالی

برداشته تیغ لاابالی

غم داد و دل از کنارشان برد

وز دل شدگی قرارشان برد

زان دل که به یکدیگر نهادند

در معرض گفتگو فتادند

4- هفت پیکر

نظامی منظومه هفت پیکر را به درخواست علاء الدین کورپه اصلان فرمانروای مراغه در سال .575 -  592 هجری - به پایان رساند

نظامی موضوع این منظومه را از تاریخ ایران سزمین گرفته و قهرمان این منظومه بهرام گور ، پنجمین پادشاه سلسله ساسانیان است .

نظامی در سرودن هفت پیکر قصدی دیگر داشته است و سعی کرده چیزهایی که پیش از او درباره قهرمان داستان گفته اند بازگو نکند حتی مطالب ضمنی را که فردوسی آورده بوود با حالت و کیفیتی خاص به کار برده است  .

شاعر چیره دست در انجام منظومه هفت پیکر ، جهان بینی فلسفی  - اجتماعی خود به ویژه امال خود را در ظهور فرمانروای ایده ال به اوج میرساند . در این افسانه میبینیم که بهرام علی رغم همه تلاش ها و پیروزی های خود باز نمیتواند شاعر را قانع کند سراینده در پی قهرمانی است که از میان توده های وسیع مردم برخیزد

گوهر آمای گنج خانه راز

گنج گوهر چنین گشاید باز

کاسمان را ترازوی دو سرست

در یکی سنگ و در یکی گهرست

از ترازوی او جهان دو رنگ

گه گهر بر سر آورد گه سنگ

صلب شاهان همین اثر دارد

بچه یا سنگ یا گهر دارد

گاهی آید ز گوهری سنگی

گاه لعلی ز کهربا رنگی

گوهر و سنگ شد به نسبت و نام

نسبت یزدگرد با بهرام

آن زد و این نواخت این عجبست

سنگ با لعل و خار با رطبست

هرکه را این شکسته پائی داد

آن لطف کرد و مومیائی داد

روز اول که صبح بهرامی

از شب تیره برد بدنامی

کوره تابان کیمیای سپهر

کاگهی بودشان ز ماه و ز مهر

در ترازوی آسمان سنجی

باز جستند سیم ده پنجی

خود زر ده دهی به چنگ آمد

در ز دریا گهر ز سنگ آمد

یافتند از طریق پیروزی

در بزرگی و عالم افروزی

 

5- اسکندر نامه

نظامی چند سال آخر عمر خود را صرف سرودن اسکند نامه که از لحاظ حجم بزرگترین اثر اوست کرد . این اثر به دو بخش شرفنامه و اقبال نامه تقسیم میشود و بیشتر مورد رضایت اوست

نظامی در آغاز اثر سبب تصنیف کتاب را بیان داشته است . این قطعه ارتباط او را با کار خلاقه و این را که معنا و مفهوم زندگی را فقط در کار و تلاش می بیند آشکار میسازد

اسکندر نامه در میان همه منظومه های نظامی اثری است که بر اسا سوژه پیچیده تصنیف شده است و زمینه های وسیع اندیشگی را احاطه کرده است .

این منظومه علا رغم آن که در دوران پیری سروده شده زیباترین نمونه هنروری و سخنوری غالب ابیات منظومه تا حد یک ضرب المثل پر معنا و حکمت امیز است . حادثه ها در طراحی بدیع و زیبا دنبال میشود رمز ها و کنایه ها و معماهایی که در گفتگوی دارا و اسکند از آنها استفاهده می شود تفال اسکند با آینه و کبک .همه و همه رغب خوانند را برای خواندن اثر بیشتر میکند .

در اقبال نامه ، دومین بخش از اسکند نامه شاعر به تحلیل مسال علمی - فلسفی میپردازد . اقبال نامه با بازگشت اسکندر به یونان ، مشورت او با علما و دستور ترجمه یونانی کتابهایی که با خود آورده بود آغاز میشود

سکندر که خورشید آفاق بود

به روشن دلی در جهان طاق بود

از آن روشنی بود کان روشنان

برو انجمن ساختند آنچنان

چو زیرک بود شاه آموزگار

همه زیرکان آرد آن روزگار

چو شه گفت آن زیرکان گوش کرد

جداگانه هر جام را نوش کرد

بر آن فیلسوفان مشکل گشای

بسی آفرین تازه کرد از خدای

پس آنگاه گفت ای هنر پروران

بسی کردم اندیشه در اختران

برآنم که اینصورت از خود نرست

نگارنده‌ای بودشان از نخست

 

 



 زندگینامه وصال شیرازی

 


میرزامحمد شفیع وصال شیرازی ملقب به میرزاکوچک از بزرگ­ترین شعرای اوایل دوره­ی قاجار است که در سال 1192 یا 1193هجری قمری در شیراز به دنیا آمد.[1] جدش محمد شفیع بود که دبیری نادرشاه را بر عهده داشت و مادرش دختر میرزاعبدالرحیم شاعر شیروانی بود. وصال پس از درگذشت پدر تحت سرپرستی پدربزرگ مادری خویش میرزاعبدالرحیم قرار گرفت و پس از او دایی وی میرزا عبدالله که با کتابت قرآن روزگار خویش را می­گذراند سرپرستی او را عهده­دار شد. [2]
وصال نزد دایی خود با مقدمات نویسندگی و کتابت و ادب فارسی و مقدمات عربی آشنا شد و در سایه­ی استعداد باطنی و سعی و تلاش خود در خط و شعر رشدی به­سزا یافت، هر چند دایی او، او را از پیرامون شعر گشتن و به دنبال شعر رفتن برحذر می­داشت اما او به شعر می­پرداخت. وصال در این دوران تخلص "مهجور" را برای خویش برگزیده بود ولی پس از تکمیل معلومات ادبی و عربی و حکمت و دیگر علوم زمان نزد حکما و دانشمندان عصر، متمایل به عرفان شد، ابتدا از مجالست چند تن از عرفای دوران بهره­مند گردید تا سرانجام دست ارادت به حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی متخلص به "سکوت" داد و تا آخر عمر مبارک مراد و شیخ خود دست از دامن این عارف بزرگ برنداشت. و همین شیخ بود که تخلص "وصال" را به جای مهجور برای وی برگزید. [3]
 
مراد وصال
میرزاابوالقاسم شیرازی متخلص به سکوت از سادات بلندپایه­ی شیراز بود و از آغاز جوانی تهذیب اخلاق نمود و در صدد برآمد تا مردی کا مل شود. وصال هم یکی از بزرگانی بود که کمر خدمت به پیر روشن­دل را به میان بسته و تا پایان حیاتش لحظه­ای او را ترک نکرده، همچنین همه­ی کارهای خود را با صلاح­دید این پیر و مراد به انجام می­رسانید. اشعار فراوانی از این دوران وصال، در مدح مرشدش باقی است مانند:
مرا پیری جوان بخت است و من طفل زبان دانش 
                                     شکسته زان سخن گویم که نغز آید ز طفلانش
 
سال مرگ سکوت را "فرهنگ" فرزند وصال در فارس­نامه، سال ­1239هجری قمری دانسته است. وصال در ترکیب­بندی که در رثاء او دارد مراتب درد جان­فزای خود را در جدایی از پیر خویش بیان می­دارد.
دگر این فتنه که بنمود فلک برپا، چیست
                                       از زمین بر فلک این شیون و این غوغا چیست
 
وصال در هنگام درگذشت این عارف بزرگ چهل­ودو سال داشت. کم­کم یاران و مریدان شیخ به سوی وصال روی­آوردند ولی وصال نپذیرفت و خود دست ارادت به حاج­محمدحسین قزوینی عارف زمان خود داد و دیگران را به پیروی از وی تشویق نمود.
 
اخلاق وصال
وی مردی حکیم، فرزانه، دانشمند، هنرمند، شاعر و موسیقی­دان بود. امّا شاعری بود که هرگز در طول حیات خود دهان به هجو کسی نگشوده بود و هر چه می­گفت اگر چه برخی مدیحه و ستایش بود امّا مشحون از نکات برجسته اخلاقی و تربیتی و عرفانی و پر از بی­نیازی و بلندی طبع بود همراه با نگرشی فیلسوفانه. او به جهان اطراف خویش متفکرانه می­نگریست و در هر چیز جلوه کمال حق را مشاهده می­کرد. گذران زندگانیش از راه نوشتن کلام­الله می­گذشت. او در حدود شصت­وهفت جلد قرآن نوشته است که از نظر هنری هر یک گنجینه­ای بس عظیم به شمار می­آید هر چند خود، شاعری زبان­آور و نامی است امّا شاعری را یک نوع عذاب روحی و شرم­ساری می­دانسته و به­دنبال این کار در ضمن قصایدش بسیاری از جاها، شاعری را مذمت کرده، مدح­گفتن را گدایی خوانده است و شاعر را پست و دون­همّت معرفی کرده است.[4]
وصال پیوسته به فرزندان و سخنوران به این عبارت اندرز می­داد که «شعر نیکو صنعتی و شاعری زشت حرفتی است» چون آن شعر نیکو بهره­ای از دانش است و این شاعری کدیّت و گدایی است و مرد دانشمند باید هزل و هجو نگراید و از سخنی که مایه­ی سبکی خویش و گفتاری که وسیله­ی زشت نشان دادن مردم دیگر  است پیروی ننماید. امّا هر چند خود، شاعری را حرفه­ای زشت و مذموم می­دانست ولی در سراسر اشعار خود تفاخرهایی کرده که شایسته­ی یادآوری است.
 
تفاخرهای وصال
وصال در ضمن سخنان خویش، خود را نه تنها شاعر بلکه عالم به همه­ی علوم زمانه و برتر از شاعران پیشین می­داند:
نخوانی شعر بافم، کاین گمانی بد بود بر من
                              زحکمت پرس و تحقیقش زهیأت جوی و تعدیلش
 
او در قصیده­ی دیگر خود را نو کننده­ی طریق کهن در شاعری معرفی می­کند و می­گوید:
       نو کرده­ام طریق کهن را به زور طبع
                                            نعم­الخلف ثنا ز سناییم در خور است
 
و چون خود را با ابوالفرج رونی و انوری(از شاعران مدح­گوی قبل از خود) مقایسه می­کند خویش را در شاعری "تهمتن" ایشان می­داند:
       باکیان پنجه­ور شدم به نبرد
                                      گرچه افزون زحد مقدور است
و سپس خود را گوهری می­داند و دیگران را کوران، که معنی و ارزش گوهر شعر او را نمی­شناسند:
       من جوهریم، دکه من بنگه کوران
                                         دکان به چه گشایم و کالا چه برآرم
 
هنرهای وصال
هنر خوشنویسی: مقدمات خوشنویسی را از دایی خود میرزاعبدالله که کاتب قرآن بود فرا گرفت و با عشق مفرطی که به این هنر پیدا کرده بود پا به پای آموزش علوم و ادبیات لحظه­ای قلم را از خود دور نکرد تا اینکه در انواع خط استاد شد و هفت خط را به استادی هر چه تمام می­نگاشت و این هنر را به فرزندان برومند خود نیز آموخت. [5]
کتاب­هایی را هم با قلم سحرآمیز خود نگاشته است که عبارتند از: کلیات سعدی، اوصاف­الاشراف، باب اول حدیقه­ی سنایی، که زینت عشق کتابخانه­ها و موزه­های مردم ایران است و افزون بر آنها صدها قطعه نامه در اندازه­های گوناگون و با قلم­های متفاوت و به انواع مختلف خطوط نگاشته است که متجاوز از پانصد قطعه  از آ نها را مرحوم دکتر نورانی وصال، از نوه­های وصال داشته است و بقیه هم در موزه­های معتبر باقی است.
 دیگر هنر وصال شاعری وی است. وصال در شعر  طبعی روان و زبانی گویا داشت و در انواع شعر طبع­آزمایی کرده است. وی قصایدی رسا و غزلیاتی زیبا و مرثیه­هایی دلسوز گفته است که هر یک بحثی مربوط به خود دارد. وی در قصیده پیرو سنایی و خاقانی و در غزل اغلب از شیوه­ی سرآمدان غزل­سرا یعنی سعدی و حافظ پیروی می­کرده است. در مثنوی­سرایی هم دستی توانا دارد و "مثنوی فرهاد و شیرین" وحشی را که ناتمام باقی­مانده بود پی­گرفته، امّا وی هم نتوانسته آن را به سرانجام برساند.
لطافت سخن وی در این مثنوی نه تنها کمتر از وحشی نیست که بر آن هم برتری دارد و مثنوی دیگرش بزم وصال است. مراثی وصال هم بسیار مفصل و جانسوز سروده شده است. و اغلب آنها را وی در اواخر عمر و دورانی که از نعمت بینایی محروم شده بود گفته است. [6]
وصال تقریبا سی­هزار بیت شعر گفته است قسمتی از این اشعار، قصاید اوست که بیشتر آنها در مدح و ثنای این و آن است و مقداری هم از آنها منقبت اولیاء و انبیاء و پاره­ای از آنها هم در موضوع، افکار فلسفی و عرفانی است. وی در سال­های آخر عمر بینایی خود را بر سر خوشنویسی گذاشت و پس از مطالعه و باز شدن دوباره­ی دید چشم، دوباره به خوشنویسی پرداخت که مجددا و برای همیشه و تا آخر عمر نابینا گردید. [7]
 
سبک شعری وصال
وصال پیروی از سبک‌های دیرین را به اوج خود رسانده و در این پیروی از استادان پیشین در حد کمال است. تقریبا در هر شعر این شاعر دانشمند می‌توان نشانه‌هایی از هنر شاعران نامدار دیرین را یافت. در دیوانش می‌توان غزل‌هایی را دید که با آثار سعدی و حافظ هم‌سنگی می‌کند. آثار وی که در حدود پانزده‌هزار بیت می‌شود معمولا حالت غنایی دارند. دو مثنوی او یکی "بزم وصال" نام دارد که یک درس‌نامه‌ی کامل اخلاقی به شعر است و آن را با کمک مصطفی‌قلی‌خان آفریده است و مثنوی دیگر بخش پایانی داستان "فرهاد و شیرین وحشی بافقی" است. مشاهده‌ی سبک رمنتیک سده‌ی 18 در فرهاد و شیرین این شاعر قابل توجه است. از دیگر ویژگی‌های سبکی وصال استفاده از سنت‌های کلاسیک به‌ویژه عرفان است. هرچند که قصیده‌هایش غالبا از رویدادهای واقعی بازتابیده‌اند؛ اما مرثیه‌های وصال نشانه‌ی استادی کامل او در این رشته است.[8]
 
معیشت وصال
پس از سفر فتحعلی­شاه قاجار به شیراز، بزرگان شیراز به اصرار فراوان وصال را نزد شاه بردند و شاه هم  پس از ملاطفت بسیار به وی گفت: وصال در کمال اسراف کرده است و گویی بهره چندین مرد دانشمند را کسب کرده باشد. باید به تهران بیاید و شیراز را ترک کند تا همگان از فیض او بهره­مند شوند. به همین ترتیب شد که برای وی مستمری(حقوق) سالی یکصدوچهل تومان از سوی آن پادشاه برایش مقدر شد و هر چند که برای این مستمری مورد حسادت مردم واقع گردید ولی خود او این مبلغ را کافی نمی­دید و حتی اهانتی به مقام خود می­دانست. [9]
 
خاندان و فرزندان وصال
وصال در سی­ودو سالگی ازدواج کرد. و حاصل این ازدواج شش فرزند پسر بود؛ که به اشاره­ی پیر و مراد خود اسامی آنان را از القاب حضرت محمد(ص) نام­گذاری کرد؛ این شش فرزند همان هنرمندان و شاعران بزرگ هستند که بعدها به این نام­ها لقب یافتند: وقار، حکیم، داوری، فرهنگ، توحید و یزدانی که همگی چون پدر خود مردانی هنرمند و سخنور و فرزانه بودند.
 
ممدوحین وصال
وصال هر چند به قول خود:
 سرمایه­ام قناعت و روزی دهد خدای
                                             دل کی دهد که سجده به دیهیم کی کنم   
وی خود را چنان عزیز می­داشته که حاضر نبود خود را در بر هر سفله­ای زبون سازد و همین­طور هم بود او در شعر خود درخواست تقاضایی از کسی نکرده است و اگر مدحی هم کرده است و یا مدیحه­ای هم سروده ظاهرا آنها را محملی برای اظهار قدرت و توانایی خود ساخته است و به شیوه­ی شاعران کهن خواسته مدایحی بسراید. مدایح وصال دو دسته­اند: آنها که در وصف پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) و خاندان پاک وی و یا مشایخ و علما و دانشمندان زمان است، و دیگری اشعاری است که در مدح فتحعلی­شاه، محمدشاه و دیگر مردان دولت سروده است.
 
پایان عمر وصال    
وصال هم نیز هم­چون همه­ی انسان­ها در اواخر عمر شکسته و فرسوده شد و علاوه بر این امر طبیعی، در اثر نوشتن در سراسر عمر پربار خویش، در اواخر  عمر بینایی خود را هم از دست داد و خانه­نشین شد. [10]
سرانجام وصال در سال 1262هجری قمری در سن شصت­وپنج سالگی به دیار باقی پیوست و پیکر وی را در حرم مطهر شاه­چراغ در جوار مزار مراد و شیخ خویش "میرزای سکوت" تا ابدیت آرام گرفت.
 
آثار وصال
از وصال جز دیوان شعر آثاری چون: کتابی در حکمت و کلام به نثر و نظم، کتابی در گفتار حکیم­فارابی در علم موسیقی، دیگر دفتری در ادبیات و قوانین عروض و کتابی در تفسیر احادیث قدسی به نظم و نثر به نام سفینه، کتاب صبح وصال به شیوه­ی گلستان ­سعدی و اطواق­الذهب زمخشری به دست آمده است.[11]
 
نمونه­ای از ابیات زیبای وصال در توصیف بهار
       خاک از بهار خلد برین باشد      
                                        گیتی نگارخانه­ی چین باشد
       بشکفت بس شکوفه ز هر  شاخی     
                                   گویی که آسمان، نه زمین باشد
       بر رست بس که سبزه ز هر مرغی
                                   گویی نه دشت، خلد برین باشد
       در لعل که نهفته شد از لاله
                                    در کوه لعل، اگر چه دفین باشد[12]


 زندگینامه هاتف اصفهانی

اصفهانی

ملیت: ایرانی   قرن: 12

اديب ماهر،و حكيم شاعر،از اطبّاي معروف،و شعراي نامدار اصفهان است
پدرانش كه عموماً از اطبّاي معروف زمان خود بوده اند،از اردوباد آذربايجان به اصفهان منتقل شده،و شاعر در اين شهر متولد گرديده،و هم در اين شهر و ظاهراً نجف اشرف تحصيل نموده،و در فنون ادب و حكمت و رياضي و منطق،مسلّم زمان خود بود،و از زمره ي شعرايي است كه در انجمن ادبي مشتاق شركت داشته،و در برگشت سبك ادبي حقّي مسلّم دارد.
وي در زبان عربي و فارسي در نهايت استادي شعر مي گفته،و ترجيع بند عرفاني او از شاهكارهاي شعر فارسي است.
ديوانش مكرّر به طبع رسيده،مثنوي شيرين و فرهاد دارد،و در اواخر عمر در كاشان ساكن شده،و در بين شعرا با آذر بيگدلي و صباحي كاشاني مأنوس و محشور بوده،و اين سه شاعر عمري را به خوشي در كنار هم مي گذرانيده اند. يك سال هر سه در اصفهان خدمت آذر،و سالي در كاشان منزل صباحي،و سومين سال در قم در منزل هاتف بوده اند.
سرانجام آذر در 1195 در اصفهان،و صاحب عنوان در 1198 در قم،و صباحي در 1207 در كاشان وفات يافتند.

(وف 1198 ق)، طبیب و شاعر. اصل وى از اردوباد آذربایجان بود و اجدادش در زمان سلاطین صفویه به اصفهان مهاجرت كردند و در آن شهر سكنى گزیدند. هاتف در اصفهان به دنیا آمد و در همان جا به كسب دانش پرداخت و ریاضى، حكمت، طب و علوم عربى را آموخت. او در طب و حكمت از محضر میرزا محمد نصیر طبیب اصفهانى، صاحب «مرآت الحقیقه»، بهره برد و به كمك و ارشاد و اشراف او، در این علوم تبحر یافت و از اطباى نامدار عهد كریم خان زند شد. در شاعرى نیز مشتاق را به عنوان استاد خود اختیار نمود. وى با انجمن مشتاق، كه محل تجمع طالبان تجدد در شعر بود، ارتباط پیدا كرد و در حلقه‏ى درس و بحث میرزا نصیر و مشتاق، با لطفعلى بیگ آذر و سلیمان صباحى بیدگلى كاشى، دوستى و رفاقت یافت. او مدتى ملازم و مورد توجه میر عبدالوهاب موسوى، حاكم اصفهان بود كه پس از عزل حاكم، در آنجا نماند و به همراه لطفعلى بیگ آذر به قم و پس از مدتى به كاشان رفتند و از مصاحبان صباحى شدند. بعضى از تذكره‏ها مى‏گویند كه این سه شاعر چندین بار به شهرهاى كاشان، اصفهان و قم سفر كرده‏اند. هاتف سرانجام در قم درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد. بعضى از تذكره‏ها فوتش را در كاشان و مدفنش را در قم مى‏دانند. هاتف در نظم عربى و فارسى ماهر بود و اشعار بسیارى در مدح ائمه اطهار (ع) و خصوصا حضرت على (ع) سروده است. وى در غزل شیوه‏ى سعدى و خواجوى كرمانى را، كه در آن عصر متروك بود، احیا كرد و در قصیده شیوه‏ى انورى و كمال‏الدین اصفهانى را دنبال مى‏كرد. ترجیع بند او كه ظاهراً بلندترین شعر دوره‏ى بازگشت است، به ترجیعات شیخ فخرالدین عراقى شبیه مى‏باشد. این ترجیع بند داراى پنج بند و در موضوع وحدت وجود است كه هاتف به واسطه‏ى آن مشهور و معتبر گردید. از آثارش: «دیوان» شعر، مشتمل بر قصاید، غزلیات، مقطعات، ترجیعات و رباعیات سید احمد هاتف اصفهانى شاعر معروف قرن دوازدهم هجرى (ف. 1198- ه.ق 1783- م.) كه به خاطر منظومه‏ى عرفانیش با مطلع زیر: «اى فداى تو هم دل و هم جان وى نثار رهت هم این و هم آن» و با ترجیع‏بند: «كه یكى هست و هیچ نیست جز او وحده لااله الا هو» شهرتى فراوان دارد. وى شاعر دوره‏ى افشاریان و زندیان است. خاندان او از قصبه‏ى اردوباد آذربایجان بودند ولى هاتف در اصفهان متولد شد و در آنجا و در قم و كاشان زندگى كرد. هاتف در عربیت توانا بود و به عربى شعر مى‏سرود. دیوان او مركب از قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات است. در غزل از سعدى و حافظ پیروى نمود. وفاتش در قم مقارن تشكیل دولت قاجاریه است و پسرش سید محمد سخاب (ه.م) است
اسمش سيد احمد حكيم.از مشاهير عرفاي اصفهان است. داراي حكمت و طبابت نيز بوده و به اكثر كمالات موصوف،عمري را در كاشان گذرانيده و در قم سنه ي هزار و صد و نود و هشت وفات نمود. در فنّ شعر كسي با او قرين نبود
با حاجي لطفعلي بيگ آذر و حاجي سليمان صباحي معاصر و رفيق بوده.
از اوست:
خار بدرودن به مژگان،خاره بشكستن به دست
سنگ خاييدن به دندان،كوه ببريدن به چنگ
لعب با دنبال عقرب،بوسه بر دندان مار
پنجه با چنگال ثعبان،غوص در كام نهنگ
از سر پستان شير شرزه دوشيدن حليب
در بن دندان مار گرزه نوشيدن شرنگ
تيره (2) غولي روز بر گردن كشيدن خير خير
پير زالي در بغل شب بر گرفتن تنگ تنگ 
طعمه بر كردن به خشم از كام شير گرسنه
صيد بگرفتن به قهر از بر تن غضبان پلنگ
تشنه كام و پا برهنه در تموز و سنگلاخ
ره بريدن بي عصا فرسنگ ها با پاي لنگ
نقش ها بستن شگرف از كلك مو بر آب تند
نقب ها كردن پديد از خارتر در خاره سنگ
صدره آسان تر بود بر من كه در بزم لئام
باده نوشم سرخ سرخ و جامه پوشم رنگ رنگ
چرخ گرد از هستي من گر برآرد،گو برآر
دور بادا دور از دامان نامم گرد ننگ

هاتف را دختري است بيگم نام كه رشحه تخلّص دارد،و پسري به نام سيّد محمد ملقّب به مجتهد الشعراء،و متخلّص به (سحاب) شاعر اديب صاحب:
1. ديوان اشعر؛
2. تذكره ي رشحات سحاب؛
3. سحاب البكاء،در مراثي.
در 1222 فوت شده،و جنازه به نجف اشرف منتقل گرديده است.
ميرزا عبدالغفار پا قلعه اي نيز متخلّص به (سحاب) بوده،و در اواخر قرن 13 و اوايل قرن 14 در اصفهان مي زيسته است،و در شوال 1336 وفات يافته است،و لقب مجتهد الشعراء را نيز پس از فوت سحاب به سيد حسين مجمر اردستاني از شعراي عهد فتح علي شاه قاجار،متوفّي در 1225 به سن سي و پنج سالگي،صاحب ديوان اشعار مطبوع دادند.



سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:اقبال یغمایی,اقبال یغمایی, :: 14:57 ::  نويسنده : amirreza ghorbani

 ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 

(1376 -1295 ش)، روزنامه‏نگار، نویسنده، مترجم و مصحح. در روستاى مسكین خور و بیابانك به دنیا آمد. وى برادر حبیب یغمایى، صاحب مجله‏ى «یغما» بود. اقبال پس از اتمام تحصیلات مقدماتى به تهران آمد و تحصیلات ابتدایى را در مدارس تهران و متوسطه را در مدرسه دارالفنون به پایان رساند. او سپس وارد دانشسراى مقدماتى شد و بعد از پایان تحصیلات دانشسراى عالى به شاهرود رفت و در ضمن تدریس ریاست دبیرستان ایرانشهر آنجا را نیز به عهده گرفت. یغمایى در 1324 ش به تهران بازگشت و در وزارت فرهنگ و هنر مشغول خدمت شد و از 1327 ش در دانشكده‏ى ادبیات دانشگاه تهران به مدت سه سال به تدریس پرداخت. وى مدتى سرپرستى مجله «آموزش و پرورش» را به عهده گرفت و بعد از چندى خود مستقلا اقدام به نشر مجله «دانش‏آموز» نمود. یغمایى مدت طولانى با بنیاد فرهنگ ایران به سرپرستى دكتر پرویز خانلرى و اداره‏ى نگارش وزارت فرهنگ و هنر همكارى داشت. او در تهران درگذشت و در قطعه‏ى هنرندان بهشت زهرا به خاك سپرده شد. از دیگر آثار وى: «طرفه‏ها»، سه مجلد؛ «داستان پیامران»؛ «مدرسه‏ى دارالفنون»؛ «شهید راه آزادى»، سرگذشت سید جمال‏الدین اصفهانى، پدر محمدعلى جمال‏زاده؛ «جغرافیاى تاریخى دامغان»؛ «داستانهاى عاشقانه ادبیات فارسى»؛ «داستانهاى عیارى و پهلوانى در ادبیات فارسى»؛ تصحیح «حماسه ابومسلم نامه»؛ تصحیح «هوسنامه خسرو و شیرین»؛ «سفرنامه شاردن»، ترجمه؛ «پتى شز»، ترجمه؛ «رابینسون كروزوئه»، ترجمه؛ «تشبیهات شاعرانه»، شعر.


 

مقدمه

کوسه ماهی‌ها (sharks) ، سفره ماهی‌ها یا چارگوش ماهی‌ها (Rays) و شیمرا (Chimaera) متعلق به رده ماهیهای غضروفیهستند. پست‌ترین مهره‌داران زنده‌ای هستند که مهره‌های کامل و جداگانه ، آرواره‌های متحرک و ضمایم جفت دارند، همه آنها شکاری هستند و بطور کلی در اقیانوسها بسر می‌برند. این گروه در دوره سیلورین بوجود آمده‌اند و نشانه آنها بقایای سنگواره بسیاری بویژه دندانها ، خارهای باله‌ای و پولک می‌باشد. کوسه ماهی به علت ویژگیهای اساسی کالبدشناسی ، از نظر زیست شناسیبسیار جالب است. 

 

تصویر

 

ویژگیهای خارجی کوسه ماهی

سر بطور واضح نوک تیز است تنه به شکل دوک می‌باشد. نزدیک باله سینه‌ای از همه جا بزرگتر است و در عقب باریک می‌شود. دو باله پشتی میانی و مجزا دارد. باله دمی دارای دو قسمت نامساوی می‌باشد. در سطح شکمی سر دو کیسه بویایی و دهان عرضی پهن وجود دارد. چشمها جانبی بوده و پلک ندارند. پنج شکاف آبششی تخم مرغی شکل در جلوی هر باله سینه‌ای باز می‌شود و یک



 

 

لاک پشت ها (Turtles)

لاک پشت ها از قدیمی ترین موجودات ساکن بر روی کره زمین هستندگونه های متفاوت لا ک پشت ها دارای زیستگاههای متفاوتی شامل محیطهای گرم و خشک گرم و نمناک و آبی کوهستانی سرد و آهکی اطراف سواحل پست و دارای آب های شور و همچنین اقیانوسها هستند لاک پشت ها از رده خزندگان می باشند بزرگترین لاک پشت جهان 5/2 متر طول دارد و کوچکترین لاک پشت جهان طولی کتر از 5/7 سانتی متر داردلاک پشت ها دارای طول عمر زیادی هستند که بیشترین آن مربوط به لاک پشت جزایرگالاپاگوماداگاااسکار با بیش از 200 سال است

اندام شناسی 

تمام لاک پشت ها دارای لاک هستند بعضی از آنها توانائی مخفی شدن در لاک خود رادارند و برخی این توانائی را ندارند لاک پشت ها بر روی سرشان گوش دارند امادارای گوشهای داخلی هستند آنها همچنین دارای تارهای عصبی مخصوص شنوایی و مرکز شنوایی در مغز هستند آنها با گوش داخلی خود نمی توانند اصوات موجود در هوا را به صورت رسا بشنوند اما می توانند ارتعاشات موجود در محیط رااحساس و تفسیر کنند البته شاید شنوایی برای لاک پشت ها زیاد مهم نباشد چرا که آنها دارای بینایی و بویایی بسیار خوبی هستند 


 فردوسي
شاعر  ايراني (329 –411 هجري)

«حکیم ابوالقاسم فردوسی» در سال 329 هجری در «طبران» طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود كه ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. فردوسي در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست مي آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما بتدريج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد. 
وي از همان زمان كه به كسب علم و دانش مي پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه مند شد و به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم در آورد. چنان که از گفته خود او  بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است. او در اين باره می گوبد: 
 بسي رنج بردم بدین سال سی                    
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند          
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب     
ز باران و از تابش آفتاب
 
فردوسی در سال 370 یا 371، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم برخي از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می کردند. ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالها، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد. 
اَلا ای برآورده چرخ بلند          چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی                      به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال               پراکنده شد مال و برگشت حال
 
فردوسی نيز مانند بابك سعی در بازگشت آيین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. با اين تفاوت که فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسي و بابك تلاش بسياري كردند تا به ايرانيان، هویت راستين شان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند، ولی بابک نتوانست به هدفش برسد. 
بر خلاف آنچه كه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را تنها به دليل علاقه شخصي و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار، بتدريج ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاه بزرگي درآورد و با اين تصور كه سلطان محمود، قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد. 
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخي گفته اند که به سبب بدگويی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقيقت، ايمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنايی کرد. 
برخي از شاعران دربار سلطان محمود نسبت به فردوسی حسادت ورزيده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود، پست و ناچیز جلوه داده بودند. به هر حال، سلطان محمود، شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت : 
«شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم؛ و اندر سپاه من، هزار مرد چون رستم هست».
فردوسی از این بی اعتنايی سلطان محمود برآشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات، غزنین را ترک کرد و مدتي در شهرهاي هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت، تا آنکه سرانجام در زادگاه خود «طوس» درگذشت. فردوسی را در شهر «طوس» و در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود، پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجويی کنند. اما روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود كه او نيز هدیه سلطان محمود را نپذیرفت.
جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت. منابع مختلف، علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس (چهار مقاله نظامی عروضی) دانسته‌اند.
شاهنامه نه تنها بزرگترین و پرمایه ترین مجموعه شعر به جا مانده از عهد سامانی و غزنوی است، بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسي به شمار مي رود. 
فردوسی طبع لطیفي داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسي به دور بود و تا جايي كه می توانست از به كار بردن كلمه هاي غير اخلاقي خودداري مي كرد. او در وطن دوستی، سری پر شور داشت؛ از اين رو، به داستانهای کهن و تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید و از تورانيان و روميان و اعراب - به دليل صدماتي که بر ايران وارد آورده بودند - نفرت داشت.
 
ویژگیهای هنری شاهنامه 
شاهنامه نگاهبان راستین سنتهای ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بدون وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جا نمی ماند. فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم ‌السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که: 
گرت زین بد آید، گناه من است        
چنین است و آیین و راه من است 
بر این زادم و هم بر این بگذرم                   
چنان دان که خاک پی حیدرم 
 
فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین شكل ممکن در هم آميخت. اهمیت شاهنامه تنها در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبار نامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن، ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی ملتی کهن دارد؛ ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت در ستیز بوده است. 
شاهنامه از حدود شصت هزار بیت تشکیل شده و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند. جنگ کاوه و ضحاک ستمگر، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش با دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارد.
ديدگاه فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه پشتيبان خوبیها در برابر ستم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان به شمار مي رود، همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد. زیبایی و شکوه ایران نيز آن را در معرض رنجها و سختيهاي گوناگون قرار می دهد و از این رو، پهلوانانش با تمام توان به دفاع از هستي این کشور و ارزشهای ژرف انسانی مردمانش بر می خیزند و در اين راه، جان خود را نيز فدا مي كنند. برخی از پهلوانان شاهنامه، نمونه متعالی انسانهايی هستند که عمرشان را به تمامی در اختيار همنوعان خود قرار داده اند؛ پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند. شخصیتهای دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور، وجودشان آکنده از فتنه گري، بدخویی و تباهي است. آنها ماموران اهریمنند و قصد نابودی و تباهي در كار جهان را دارند.
قهرمانان شاهنامه ستیزی هميشگي با مرگ دارند و این ستیز، نه رویگردانی از مرگ است و نه پناه بردن به كنج پارسايي؛ بلکه پهلوان در رويارويي و درگیری با خطرهاي بزرگ، به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ دور مي سازد.
بيشتر داستانهای شاهنامه، فاني بودن دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار رهنمون مي سازد، با وجود اين، آنجا که زمان بيان سخن عاشقانه می رسد، فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی خاص خود، موضوع را می پروراند. 
 
تصویرسازی 
تصویرسازی در شعر فردوسی جايگاه ويژه اي دارد. شاعر با تجسم رخدادها و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده، او را همراه با خود به متن حوادث می برد؛ گویی خواننده، داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است. تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی بيشتر توصیفهاي طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی، موجب هماهنگی جزيی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستانها شده است. چند بیت زیر در توصیف آفتاب آمده است: 
چو خورشید از چرخ گردنده سر                            
برآورد بر سان زرین سپر
پدید آمد آن خنجر تابناک                              
به کردار یاقوت شد روی خاک
چو زرین سپر برگرفت آفتاب    
سرجنگجویان برآمد ز خواب
و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد: 
 چو خورشید تابنده شد ناپدید شب تیره بر چرخ لشگر کشید

موسیقی 
موسیقی از عناصر اصلی شعر فردوسی به شمار مي رود. انتخاب وزن متقارب[1] که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند. فردوسی علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی، تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد. اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظه هاي طبیعت و زندگی، از دیگر ويژگيهاي مهم شعر فردوسی است. 
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس  هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ                              همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد      ز غریدن کوس و اسب نبرد
شکافیده کوه و زمین بر درید بدان گونه پیکار کین کس ندید
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر                                 ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر  همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب                              سوی غرق دارند گفتی شتاب

سرچشمه داستانهای شاهنامه 
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود. این کتاب، چون به دستور «ابومنصور توسی» و با سرمايه او فراهم آمد، به «شاهنامه ابومنصوری» مشهور است و جزء تاریخ گذشته ایران به شمار مي رود. اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود، در برخي از نسخه های خطی شاهنامه موجود است. علاوه بر این، یک شاهنامه منثور دیگر به نام «شاهنامه ابوالموید بلخی» نيز قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف شده است، اما چون به کلی از میان رفته، نمی توان درباره آن اظهار نظر کرد. 
پس از این دوره، در قرن چهارم، شاعری به نام «دقیقی» به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را آغاز کرد. دقیقی، زرتشتی بود و در جوانی، اشعاري در مدح برخی از امیران چغانی و سامانی سرود و جوایز گرانبهايي دریافت کرد. وي به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ابومنصوری را - که به نثر بود- به نظم در آورد. دقیقی بیش از هزار بیت از این شاهنامه را نسروده بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 ﻫ.ق) و فردوسی، استاد و همشهری دقیقی، کار ناتمام او را دنبال کرد. از این رو، می توان شاهنامه دقیقی را سرچشمه اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.
 
بخشهای اصلی شاهنامه 
موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم، از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا سرنگوني حکومت ساسانیان به دست اعراب است كه به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.

دوره اساطیری 
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد، از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان به وجود آمد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن، در این دوره صورت می گیرد. در این عهد، بيشتر جنگها داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگترین مشکل این عصر بوده است (برخي احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که همواره با آریاییهای مهاجم، جنگ و ستیز داشته اند).
در پایان این عهد، ضحاک، دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام، پس از هزار سال، فریدون به یاری کاوه آهنگر و با حمایت مردم، او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.

دوره پهلوانی 
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر و گرشاسب، به ترتیب، به تخت پادشاهی می نشینند. جنگ میان ایران و توران آغاز می شود. پادشاهان کیانی مانند کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد، دلاورانی مانند زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.
سیاوش پسر کیکاووس، به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او، به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود «شغاد» از بین می رود و سیستان به دست «بهمن» پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد و با مرگ رستم، دوره پهلوانی به پایان می رسد.

دوره تاریخی 
این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند. در این زمان، اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا يا همان داریوش سوم را می کشد و به جای او بر تخت می نشیند. پس از اسکندر، دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آنگاه، حمله عرب پیش آمده و با شکست ایرانیان، شاهنامه به پایان می رسد. 
از زمان دفن فردوسی، آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲ قمری به دستور «میرزا عبدالوهاب خان شیرازی»، والی خراسان، محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب ‌رئیسش، «محمدعلی فروغی» و «سید حسن تقی‌زاده»، متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمع‌آوری هزینه این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در سال ۱۳۱۳ افتتاح گرديد. این آرامگاه به علت نشست، در سال ۱۳۴۳ دوباره تخریب و تا سال ۱۳۴۷ بازسازی شد.



 عید نوروز برابر با اول فروردین ماه (تقویم شمسی)، جشن آغاز سال و یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است.خاستگاه عید نوروز در ایران باستان می باشد و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران عید نوروز را جشن می‌گیرند.

 

امروزه زمان برگزاری عید نوروز، در آغاز فصل بهار است. عید نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

 

زمان عید نوروز
جشن نوروز از لحظهٔ اعتدال بهاری آغاز می‌شود. در دانش ستاره‌شناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیم‌کره شمالی زمین به لحظه‌ای گفته می‌شود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان می‌رود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده می‌شود، و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است.

 
در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که تقویم هجری شمسی به کار برده می‌شود، نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقویم میلادی متداول است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته می‌شود و روز آغاز سال محسوب نمی‌شود.

 

 

 

نوروز91,عیدنوروز1391,عید نوروز,عیدنوروز,نوروزباستانی,جشن نوروز

  

پیدایش عید نوروز

 

عید نوروز را به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری چون فردوسی، عنصری، بیرونی، طبری و بسیاری دیگر كه منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند.

 

در خور یادآوری است كه جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز با آن كه جشن را به جمشید منسوب می كند یادآور می شود كه : «آن روز كه روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود».

 

آداب و رسوم عید نوروز در ایران:

 

 مراسم چهار شنبه سوری قبل از عید نوروز :یکی از آیینهای نوروزی امروز - که بایستی آمیزه ای از چند رسم متفاوت باشد - " مراسم چهارشنبه سوری " است که در برخی از شهرها آن را چهارشنبه آخر سال  گویند.

 
برگزاری چهارشنبه سوری، که در همهً شهرها و روستاهای ایران سراغ داریم، بدین صورت است که شب آخرین چهارشنبه ی سال ( یعنی نزدیک غروب آفتاب روز سه شنبه )، بیرون از خانه، جلو در، در فضایی مناسب، آتشی می افروزند، و اهل خانه، زن و مرد و کودک از روی آتش می پرند و با گفتن : " زردی من از تو، سرخی تو از من "، بیماری ها و ناراحتی ها و نگرانی های سال کهنه را به آتش می سپارند، تا سال نو و عید  نوروز را با آسودگی و شادی آغاز کنند.

 
تا زمانی که از ظرف های سفالین چون، کاسه و بشقاب و کوزه، در خانه استفاده می شد، پس از خانه تکانی، کوزهً کهنه ای از پشت بام خانه به کوچه می انداختند؛


کوزه ای که در آن آب و چند سکه ریخته بودند. اسفند دود کردن و آجیل خودرن، فال گرفتن، " فال گوش " ( در کوی و گذر به حرف عابران گوش دادن و از مضمون آن ها برای نیت خود تفاًول زدن. ) و " قاشق زنی " ( معمولا زنان روی خود را می پوشانند و با قاشق، یا کلید به خانه ها در می زنند، صاحب خانه شیرینی، میوه و یا پول در ظرف آنها می گذارد. ) نیز از باورها و رسم هایی است که به ویژه در بین نوجوانان، هنوز به کلی فراموش نشده است.و این رسم ها و باورها در شهرهای مختلف با یکدیگر متفاوت اند.

 

نوروز91,عیدنوروز1391,عید نوروز,عیدنوروز,نوروزباستانی,جشن نوروز

 

خريد لباس برای عيد نوروز

 

از يکی دو ماه به عید نوروز مانده مردم به بازار مي روند و لباس عيدشان را می خرند.در گذشته مردم معمولا پارچه هايي را خريداری می کردند که رنگ روشن داشت و معتقد بودند اگر لباس را خودشان بدوزند پارچه آن را روزهای دوشنبه يا جمعه قيچی کنند و نيز معتقد بودند که روز پنج شنبه ساعت سنگين است و لباس مدتی روی دست می ماند تا دوخته شود. روز سه شنبه اگر بريده شود نصيب دزد يا مرده شور خواهد شد و روز چهار شنبه می سوزد وسايل خانه نيز بايد عوض شود و يا تميز گردد. پختن نان شيرين از جمله کارهايي بود  که حتماً بايد قبل از عيد نوروز و برای عيد انجام میگرفت.

 

سبز کردن گندم، عدس، تره تيزک، ده پانزده روز به عيد نوروز مانده در خانه ها صورت می گيرد. در شیراز معمولا برای اين کار از ظرفی استفاده می کنند که از جنس مس يا روی باشد و بعد مقداری دانه ابتدا به سلامتی امام زمان می ريزند و به ترتيب بعد از آن نام اعضای خانواده را می آورند .

 
خانه تکانی يا رفت و روب قبل از عید نوروز :
 

يکی دو هفته پيش از عيد نوروز خانه تکاتی يا رفت و روب انجام می گيرد و مجدداً اثاثيه را جابه جا می کنند و گرد گيری می کنند و دوباره آنها را می چينند. در مراحل بعد تخم مرغ رنگ کردن است که آن ها را آب پز می کنند و رنگ های شاد بر روی آنها می زنند.

 

سفره هفت سین و ساعت تحويل سال

 

برای تحويل سال در يکی از اطاق های خانه شان سفره می اندازند . پيش از هر چيز آيينه و قرآن در آن می گذارند و بعد هفت سين را می گذارند. 

 

هفت سين عبارت است از سماق، سير، سنجد، سمنو، سکه، سرکه، سبزی . علاوه بر هفت سین شمع  و آینه  تخم مرغ و ... سر  سفره گذاشته میشود.

 

نوروز91,عیدنوروز1391,عید نوروز,عیدنوروز,نوروزباستانی,جشن نوروز

  

موقع تحويل سال همه اهل خانه بايد با لباس نو بر سر سفره باشند اسپند نيز دود می شود و هر کدام از اين ها فلسفه ای دارد. شمع برای روشنايي خانه و زندگی، قرآن نشان توجهی است که بايد در آغاز سال به خداوند داشته، به علاوه در سال نو، صاحب قرآن يار و مددکار اهل خانه خواهد بود.

 
ديد و بازديد عید نوروز

 

از بامداد نوروز ديد و بازديدها آغاز می شود در همه خانواده ها رسم است که به ديدار کسی که از نظر سن و شخصيت بر ديگران مزيت دارد بروند و دست او را ببوسند و تبريک بگويند و او نيز عيدی که شامل سکه يا پول است به آنها بدهد. بعضی نيز صبح عيد نوروز يک بشقاب گندم برشته که شامل: کنجد، گندم، شاهدانه، نخودچی و کشمش است به اضافه يک بشقاب نان شيرين به اضافه تخم مرغ رنگی يا سکه به کوچک ترها می دهند.

 

سيزده بدر (روز سیزدهم عید نوروز )

 

روز دوازده فروردين همه وسايل تهيه می شود و هر چه از شيرينی ها و آجيل ها باقی مانده برای صبح سيزده آماده می شود که البته همراه آن سرکه و کاهو نيز هست. صبح سيزده فروردين همه دسته دسته عازم کوه و باغ های اطراف شهر می شوند و معتقدند در روز سيزده فروردين نبايد در خانه ماند زيرا اين روز نحس و بديمن می باشد. روز سيزده پيش از طلوع آفتاب و تا پاسی از شب ادامه دارد در عصر اين روز ويژه سبزی گره زدن دخترهاست که در واقع برای گشايش بخت خود اين کار را می کنند.

 

 

عیدنوروز,بر همگان مبارک باد.



 

تاریخ ایران باستان پر از جشن هایی است كه همگی بر پایه دید و نگاه پیشینیان ، دارای فلسفه و جوهری وجودی اند. امروزه تنها « جشن سوری » ، معروف به « چهارشنبه سوری » و نیز « جشن سده » برایمان به یادگار مانده است و در باره جشن های فراموش شده ی آتش ، به « آذرگان » در نهم آذر ماه و « شهریورگان » یا « آذر جشن » می توان اشاره داشت . آتش نزد ایرانیان نماد روشنی ، پاكی ، طراوت ، سازندگی ، زندگی ، تندرستی و در پایان بارزترین نماد خداوند در روی زمین است .چهارشنبه سوری در فرهنگ پارسی به عنوان مقدمه و پیش درآمد عید نوروز نیز شناخته شده است كه هماره در طول تاریخ، قبل از فرا رسیدن سال نو و تحویل نوروز برپا می شده و هنوز هم در بین اقوام و شهروندان ایرانی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.

 

آتش

 

از قدیم الایام تا آن جا كه تاریخ نشان می دهد، بشر برای آتش اهمیت خاصی قایل بوده و پیشرفت قسمت مهمی از زندگی خود را مدیون وجود این عنصر مفید دانسته است. آتش اما در نظر ایرانیان مظهر روشنی ، پاكی، طراوت، سازندگی، سلامت و تندرستی است. بیماری ها، زشتی ها ، بدی ها و همه آفات در عرصه تاریكی و ظلمت جای دارند و به همین علت اهریمن مظهر تیرگی و جایگاه او تاریكی است. افروختن آتش به طور كنایه راه یافتن روشنی معرفت در دل و روح است كه آثار اهریمنی و نامباركی را از بین می برد. یك رشته جشن های آریایی با جشن های آتش است كه با همان منظور ، در آن آتش می افروزند. جشن هایی مانند جشن های سده ، آذرگان، شهریورگان ، جشن «گجرسی» در تركیه.

تاریخچه چهارشنبه سوری

ابو جعفر نرشحی، مورخ سده سوم در كتاب تاریخ بخارا به این جشن پرداخته است. به شهادتوی، در زمان منصور بن نوح از شاهان سامانی، اواسط سده چهارم این جشن به نام جشن سوری بر قرار بوده است. در این متن آمده شاه سامانی در زمانی كه سال هنوز پایان نیافته بود این جشن را با آتش زدن بر پا كرد و همچنین این جشن طبق عادت و رسم قدیم بود كه اشاره به كهن بودن این رسم و سنت دارد.

قبل از هجوم تازیان به ایران یک مراسمی هم به نام آتش روی بام خانه نیز رواج داشته که صبح نوروز انجام میگرفته

به آتش چهارشنبه سوری نباید فوت کرد و خاکسترش را سر ِ چهارراه می‌ریزند.

 

زمان چهارشنبه سوری

اما بر پایه ی پژوهش های انجام شده ، زمان باستانی « جشن سوری» را می توان در این سه گاه باز جست :

۱شب بیست و ششم از ماه اسفند ، یعنی در نخستین شب از پنجه ی كوچك.

۲نخستین شب پنجه ی بزرگ یا پنجه ی وه كه پنج روز كبیسه است و نخستین شب و روز«جشن همسپهمدیم» (آخرین گاهنبار سالانه(

۳دیدگاه سوم ، شب پایانی سال است كه ارجمندترین روز « جشن همسپهمدیم» و جشنآفرینش انسان است .

برخی را باور این است كه با در نظر آوردن واژه ی « چهارشنبه » كه بر آمده از فرهنگ تازی و سامی است ، پس « چهارشنبه سوری » ارمغانی از سوی تازیان است ، چرا كه همانگونه كه می دانیم ، در ایران باستان هر روزی نامی ویژه داشته است ( هرمزدروز ، وهمن روز ، اردوهشت روز ، شهروَر روز ، خرداد روز ، سروش روز ، مهر روز ، زامیاد روز و … ) و نشانی از بخش بندی امروزین چهارهفته ایی و نام های آنان به چشم نمی خورد .

دوازده ماه سی روزه نسبت به سال شمسی پنج روز كمتر دارد. برای جبران این تاخیر و حساب كبیسه آن پنج روز را به شنج عنوان گاثاها از سرودهای زرتشت ، می نامیدند. در یكی از چند شب آخر سال ، ایرانیان جشن سوری را كه عادت و سنتی قدیم بود با آتش افروزی بر پا می كردند. و چون مفهوم هفته و نام گذاری آن وجود نداشته نمی توانست چهارشنبه سوری نام بگیرد. تقویم كنونی ، بعد از ورود اعراب به ایران رواج یافت. در فرهنگ اعراب چهارشنبه یا یوم الارباع نحس و نامبارك است. بی گمان سالی كه این جشن به شكلی گسترده بر پا بوده ، مصادف با شب چهارشنبه شده و چون در روز شمار اعراب ، چهارشنبه بدیمن بوده، از آن تاریخ به بعد شب چهارشنبه آخر سال را با جشن سوری به شادمانی پرداخته و بدین وسیله می كوشیدند تا نحوست چنین شبی و روزی را دور كنند.

در مورد این كه چرا چهارشنبه برای چنین جشنی انتخاب شده است، به دلایلی است یكی از دلایل وابسته به یك شخصیت تاریخی شیعی است كه آن هم جنبه ایرانی دارد، مختار سردار معروف، كسی است كه به خون خواهی امام حسین (ع) و یارانش كه در كربلا با مظلومیت و شقاوت شهید شدند قیام كرد و انتقام خون آنان را باز ستاند. به موجب این خبر، مختار پس از حادثه كربلا، هنگامی كه از زندان آزاد شد و به خونخواهی شهدای كربلا قیام كرد، برای این كه موافق و مخالف را از هم تشخیص دهد، دستور داد كه شیعیان بر بالای بام خانه های خود آتش بیافروزند و این مصادف بود با شب چهارشنبه آخر سال. باید اشاره كرد كه همانند دیگر گزاره های تاریخی اختلاف در مورد منشاء این جشن وجود دارد كه مجال اندك، اجازه بررسی تك تك آنها را نمی دهد.

اما دیگر چیزی که من خودم شنیده دهدهم ام اینست که چون اعراب ایرانیان را محدود ساخته بودند ایرانیان از این رو شبی که برای اعراب نحس بوده را جشن میگرفتند

 

معنای سوری

واژه سوری فارسی، در پهلوی به گونه سوریك(Surik) صفت است. چون سور (Sur) به معنی سرخ و ایك (Ik) پسوند صفت می باشد به معنی سرخ و سرخ رنگ است چنانچه گل سوری به معنی گل سرخ است. به این جشن از آن جهت سوری گفته اند كه عنصر اصلی مراسم آن، افروختن آتش سرخ بوده است.البته « سور » به چم (معنی) « میهمانی » هم در فارسی به كار رفته است. بر پا داشتن آتش در این روز نیز گونه ای گرم كردن جهان و زودودن سرما و پژمردگی و بدی از تن بوده است . در گذشته جشن های آتش كاملا" حالت جادویی داشته و بسیار بدوی بوده است . چگونگی این جشن ، همسانی و مانندگی های فراوانی به جشن سده دارد.

 

آداب و رسوم چهارشنبه سوری

بوته افروزی ، آب پاشی و آب بازی ، فالگوش نشینی ، قاشق زنی ، كوزه شكنی ، فال كوزه ، آشچهارشنبه سوری ، آجیل مشگل گشا ، شال اندازی ، شیر سنگی، ( توپ مروارید ) و … از آداب و رسوم این شب به شمار می رفته است که اکنون ما حتی شاید نام خیلی از آنها را هم نشنیده ایم.

در همین شب و یا چهارشنبه‌ی‌ِ آخر صفر هرگاه نیت بکنند و کلید دودندانه به‌زمین گذاشته، پشت در اتاق همسایه بایستند، اگر صحبت آن‌ها موافق با نیت‌شان باشد، به‌مراد می‌رسند و اگر برخلاف آن باشد، مرادشان برآورده نخواهد شد.

قاشق‌زنی: اگر کسی ناخوش داشته باشد به نیت سلامتی او در شب چهار شنبه‌سوری ظرفی برداشته، می‌رود در خانه‌ی هم‌سایه‌ها را می‌کوبد و بدونِ این‌که چیزی بگوید با قاشق به آن ظرف می‌زند، صاحب خانه یا خوراکی و یا پول در ظرف او می‌اندازد. آن خوراکی‌ها را به ناخوش می‌دهند و یا با آن پول چیزی می‌خرند و به ناخوش می‌خورانند که شفا خواهد یافت.

نیت: در همین شب، کوزه آبی زیر ناودان رو به قبله می‌گذارند و هرکسی از اهل خانه نیت کرده چیزی در آن کوزه می‌اندازد. صبح ِ چهارشنبه، یک‌نفر فال از حافظ می‌گیرد و دختر ِ نابالغی دست کرده از کوزه‌ی آب، یک به یک چیزهایی که به متعلق به هر کس است، بیرون می‌آورد و با فال مطابقه می‌کند.

بسیاری از مراسم كه اكنون در پایان سال و شب چهارشنبه سوری باقی مانده، كنایه و نشانواره است از اهدای نذور و فدیه به ارواح. شب جمعه آخر سال، شب چهارشنبه و یا آخرین شب سال به زیارت اهل قبور رفتن و نذری جهت اموات دادن، مراسم آتش افروختن بر بامها میان زرتشتیان، پخش آجیل مشكل گشا، مراسم فال كوزه وكجاوه بازی و شال اندازی میان مردم آذربایجان همه و همه جای پایی مشخص در رسوم ایران قدیم دارند.

استاد پورداود ، پس از بزرگداشت این جشن باستانی ، به مبحث ویژه ای اشاره دارد و بر این باور است كه رسم پریدن از روی آتش و خواندن ترانه هایی همچون « سرخی تو از من ، زردی من از تو و … » از افزونه های اسلامی است و از دیدگاهی ، بی احترامی به جایگاه ارجمند آتش به شمار می رود .

اما یكی از جنبه های تقدس آتش پاك نمودن بیماری ها و دور كردن ارواح خبیثه (به تعبیر آن دوران) بوده است؛ برای نمونه در صورت سرایت طاعون رخت و ابزار بیمار را در آتش می ریختند تا از بدی ها پا ك شود؛ و این بی احترامی به آتش بشمار نمی آید.

همین امروز هم رسم اسفند دود كردن و گرد خانه تاب دادن رایج است(برای زدودن شر و بیماری و چشم زخم)كه باز مانده از گذشته است؛ هم اكنون پریدن از روی آتش هم می توانسته با فلسفه پاك كردن نفس صورت گرفته باشد.

در جاهایی همچون شیراز ، كردستان و آذربایگان ، آداب و آیین ویژه و كهن تری وجود دارد . برای نمونه، سفره حضرت خضر ( ع ) و یا آب پاشی در سعدیه كه ویژه ی شیراز است و یا سفره های خوراكی رنگینی كه در كردستان و آذربایگان آماده میشود و نیز آیین آتش افروزی و شادمانی همگانی مردم . برخی را عقیده بر این است كه « جشن سوری » ( چهارشنبه سوری ) با مراسم مربوط به بزرگداشت فروهر درگذشتگان نیز پیوند و بستگی دارد.

با مرور زمان، كم كم رسم پریدن از روی آتش و خواندن ترانه هایی باب شد كه به اشارت شادروان استاد پور داوود در واقع زشت است:

در جشن چهارشنبه سوری از روی شعله آتش جستن و ناسزایی چون "سرخی تو از من و زردی من از تو" گفتن از روزگارانی است كه دیگر ایرانیان مانند نیاكان خود آتش را نماینده فروغ ایزدی نمی دانستند و امروزه هم استفاده از مواد منفجره و آتش زا به این مراسم باستانی و زیبا اضافه شده است.

و در پایان امید است که همه ی هم میهنان گرامی با برپاداشتن این جشن و جشن های دیگر ایران زمین در راه کوشش برای پدافند (دفاع) و نگهداری از این آیین های کهن گام بردارند.



 دستگاه تناسلی مردان

موجودات زنده همگی قابلیت تولید مثل دارند و همین موضوع عامل بقای نسل آنهاست. دستگاه تناسلی به همین منظور در بدن موجودات زنده تعبیه شده است. دستگاه تناسلی تنها دستگاهی از بدن است که برای زندگی خود فرد حیاتی نیست امّا وجود دستگاه تناسلی برای بقای نسل لازم است.در فرآیند تولید مثل انسان دو سلول جنسی یا گامت نقش دارند: گامت مردانه که اسپرم نامیده می‌شود و گامت زنانه که تخمک نام دارد.

 



ادامه مطلب ...


 دستگاه تولید مثل در دخترانو کارکرد آن و مشکلاتی که می تواند برای آن پیش بیاید( مرجع کامل اطلاعات )

۱۷۳۸۹۴۵۰۵۹۶۸۷.jpg

مقدمه

موجودات زنده همگی قابلیت تولید مثل دارند و همین موضوع عامل بقای نسل آنهاست. دستگاه تناسلی به همین منظور در بدن موجودات زنده تعبیه شده است. دستگاه تناسلی تنها دستگاهی از بدن است که برای زندگی خود فرد حیاتی نیست امّا برای بقای نسل لازم است. در فرآیند تولید مثل انسان دو سلول جنسی یا گامت نقش دارند: گامت مردانه که اسپرم نامیده می‌شود و گامت زنانه که تخمک نام دارد.

اسپرم توسط دستگاه تناسلی مردانه و تخمک توسط دستگاه تناسلی زنانه تولید می‌شوند. اسپرم در حین فعالیت جنسی در اثر انزال از طریق آلت مردانه وارد دستگاه تناسلی زنانه می‌شود. اسپرم در داخل واژن شنا کرده و وارد رحم می‌شود و خود را به لوله‌های فالوپ یا لوله‌های رحمی می‌رساند. تخمک نیز از تخمدان زن آزاد می‌شود و وارد لوله های  رحمی (فالوپ) می شود. اسپرم و تخمک در این محل با یکدیگر برخورد می کنند. اسپرم وارد تخمک می شود و آنرا بارور می کند و لقاح حاصل می شود که نتیجة آن تشکیل سلول تخم است که می‌تواند به یک نوزاد تبدیل شود. بنابراین همکاری مرد و زن برای تشکیل تخم و در نتیجه حامله شدن زن لازم است. زن با وجود اینکه سلول تخم را تا بزرگ شدن و تبدیل شدن به یک نوزاد کامل در درون رحم نگه می‌دارد ولی همانطور که گفته شد برای باردار شدن نیازمند اسپرم مردانه است

 



ادامه مطلب ...


 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب